۱۳۹۲ اردیبهشت ۹, دوشنبه

دوست خوب

امروز صبح رفتم دنبال کارای بیمه و از اونجام رفتم کلاس یوگا، طبق معمول هر جلسه خانوما صبح نتونستن بیان وکلاس برای من فقط برگزار شد .
بعد ازکلاس مربی بهم گفت الان تو دوران طلایی بارداریت هستی که نه تهوعهای اولش رو داری و هنوز زیاد سنگین نشدی و بهترین فرصته که بیشتر با همسرت وقت یگذرونی و چه خوبه که یه ماه عسل دو نفره برین!بغض کردم. از تنهایی که این روزا دارم و اصلابابایی رو کنارم ندارم، ولی خوب چه میشد کرد شرایط الان اینطوریه و کاریش نمیشه کرد.
وقتی اومدم خونه از خستگی یه چیزی خوردم و خوابم برد ، بیدار که شدم خونه نیمه تاریک بود و سکوت عجیبی تو خونه بود ، دلم خیلی گرفت ، تمام تنم درد میکرد چون رو زمین خوابیده بودم و به کمرم فشار اومده بود.بغض صبح هنوز تو گلوم بود!
بابایی زنگ زد و گفت که میاد تا آخر هفته ولی کو تا آخر هفته ، قرص کلسیم تموم شده بود اصلا حوصله بیرون رفتن نداشتم ، شام چی باید میخوردم ?حوصله هیچ کآری نداشتم تا آخرش بابایی زنگ زد اون بغض لعنتی ترکید ، اصلا اختیار اشکام دست خودم نبود و میدونستم حرفام بابایی رو خیلی آزار میده ولی باید حرف میزدم تا سبک بشم.
داشتم دنبال یه راهی میگشتم تا حواسم پرت بشه اما هیچ چیزی نمیتونست آرومم کنه که یه دفعه یه دوست مهربون زنگ زد، اولین بار بود صداش رو میشنیدم ولی احساس میکردم سالهاست که میشناسمش مثل همه دوستای مهربونی که تو این دنیای مجازی پیدا کردم که مرتب حالمو میپرسن و همیشه حواسشون بهم هست .یه روز باید یه لیست واسه پسته بنویسم از این دوستایی که همشون برای اومدن پسته پا به پای من خوشحالی کردن، شنیدن صدای سحر واقعا آرومم کرد و اینقدر خوب ناراحتیه منو کنترل کرد که اصلا بعدش یادم رفت من داشتم گریه میکردم!
با سحر کلی در مورد پسته و تربیتش حرف زدیم ، چیزایی شنیدم که قبلا اصلا بهش فکر نکرده بودن و کلی ذوق کردم که همچین دوستی دارم.دیر وقته ولی باید یه لیست از چیزایی که گفت و بنویسم تا ب راجع بهش ابایی اومد حتما حرف بزنیم!

۲ نظر:

  1. قربونت برم که ثبت می کنی همه ی حس هاتو...
    می دونم یه روزی خیلی زود پسته اینجا رو میخونه. بذار منم براش بنویسم حسم را و اینجا ثبتش کنم.
    پسته جان
    من هم مثل خیلی از دوستای مامان اعظم و بابا آرش دوستت دارم؛ روزهای خیلی خیلی سختی رو می گذرونیم و اومدن تو به این دنیای سخت یکی از قشنگ ترین اتفاق هاست برای ما.
    خاله سحر خیلی دوستت داره.

    پاسخحذف
  2. سلام پسته
    اینجایی که ما هستیم، بعضی روزها مناسبت های خاصی داره، امروز مثلا امروز روز مادر و روز کارگر و فردا روز معلم هست.
    خواستم بهت بگم که تو حالا بیشتر از هر کسی می تونی ارزش که مادر رو درک کنی. و من بهت می گم که مادرها بهترین معلم ها هستند.تازه مادر ها هم کارگر هستن هم سرکارگر.
    به فرشته هایی که دور و برت پرسه می زنن بگو مادرت رو ببوسن و به مادرت بگو برای خیلی از آدم ها دعا کنه.
    پسته خوبی باش و به مامان اغظم بگو امروز دلت شیرینی شکلاتی می خواد.

    پاسخحذف