۱۳۹۲ فروردین ۲۶, دوشنبه

نقطه تسلیم بابا

 سلام عزیزم
سال جدید هنوز چیزی واست ننوشتم قربونت برم.ببخش.
امشب خیلی دلم هواتو کرده.دلم میخواست بودی و بغلت می کردم،می بوسیدمت،می بوییدمت و می خوردمت قربونت برم.
اتفاقات شیرینی در این مدت گذشت.اتفاقاتی که هر کدامش جای کلی نوشتن داشت و بابایی مثل همیشه تنبل تو نوشتن.سخت نگیر:)
امشب بابایی، توی یک جلسه کاری همش یادی از تو بود و آینده تو:) فکر کن رفته بودم جلسه کاری اما موضوع جلسه دونفری من و همکارم تو بودی:)
خلاصه اینکه از توی همون جلسه که آخر شیرینی هم داشت،دلم هواتو کرد.خیلی.خیلی که میگم اینقدر که ای کاش بودی.
تو هدف شدی بابا.نقطه پرتابم شدی. حتی نقطه تسلیم من.
من تو را خیلی چشم در راهم عزیزم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر