۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

دختر یا پسر!

زاین چند وقت اینقدر حسای جدید و عجیب غریب داشتم که هر وقت حس بدی دارم با خودم میگم میگذره نگران نباش،سعی کردم همیشه خونسرد باشم وبه اتفاقاتی که میفته دید مثبت داشته باشم از ماه اول  که دکتر گفت قندت بالاست تا سونو قبل از عید که گفت مایه داخل کیسه آب در مرحله خطره ،یا حتی آزمایش غربالگری که ریسکش بالا بود،هنش سعی میکردم خودمو آروم کنم و سعی کنم با آرامش این مراحل طی کنم،راستش رو بگم تا یک ماه پیش سعی میکردم خیلی به پسته وابسته نشم چون دیده بودم مادرایی رو که بعد سقط بچشون چی به سرشون اومده بود،جنسیتشم واقعا برام مهم نبود خوب تو فروشگاه که میرفتم لباسای دخترونه رو دوست داشتم اما حس میکردم نمک پسر بچه ها خیلی بیشتره و راستش رو بخواین همیشه دوست داشتم یه پسر داشته باشم که باهاش کل کل کنم و اینور اونور برم،تا قبل از عید که رفتیم سونو و دکتر گفت دختر دار شدیم!
خوب چون جنسیت خیلی برام فرقی نمیکرد خوب خوشحال شدم و از  اون روز شروع کردم بادخترم حرف زدن و درد دل کردن یا حتی بازی کردن!تو این یه ماه حسابی به هم عادت کرده بودیم،تا دیروز که برای کنترل مایع آمینیوتیک رفتم سونو و به خاطر شلوغی اجازه ندادن بابایی بیاد داخل و من تنها رفتم داخل وقتی دکترکوچولو رو دید گفت همه چیز خوبه و هیچ مشکلی وجود نداره.و در کمال ناباوری گفت که بچه پسره!اینقدر شوکه شده بودم که صدای قلبم رو میتونستم بشنوم.حالم اصلا خوب نبود و مثل مادری بودم که دخترش رو ازدست داده بود و نمیتونست برای سلامتی پسرش شادی کنه بغض کرده بودم یه لحظه احساس کردم سرم گیج میره و وقتی از تو اتاق اومدم بیرون صورت رنگ پریدم  بابایی رو ترسوند و زبونم بند رفته بود که چی باید بگم و با لکنت گفتم که چی شده و بابایی با تعجب گفت بچه سالمه با سر تایید کردم.شاکی شد وگفت پس چرا ناراحتی مگه فرقی میکنه سلامتش مهمه!بی اختیار اشکام میومد وخودم نمیفهمیدم دلیل این همه ناراحتی چیه?حس خیلی بدی بود احساس میکردم بین در و دیوا گیر افتادم ،از خودم بدم میومد منی که تا چند دقیقه پیش برای سلامتی بچم بی تابی میکردم الان داشتم برای پسر بودنش بی تابی میکردم دو تا خانوم توی مرکز داشتن در مورد فواید دختر دار شدن سخنرانی میکردن و ظاهرا داشتن تلاش میکردن تا خانومی رو برای دختر دار شدن آروم کنن،صداشون مثل زنگ توی سرم میپیچید از مطب زدم بیرون.
نم نم بارون میومد و قطرهای اشک من بین قطره های بارون گم میشد و انگار هوا هم داشت منو به گریه ترغیب میکرد،داشتم با خودم ذوقی رو که قبل فهمیدن جنسیت برای پسر داشتم مرور میکردم تا شاید آروم بشم اما واقعیت این بود که من با پسر شدن پسته مشکلی نداشتم بلکه من دنبال اون دختر گمشده ای بودم که یک ماه باهاش حرف زده بودم سرفته بودم!
تومطب دکتر فریبا جون خوشحال شد که شرایط پسته و کیسه آب خوبه و اون هم با دیدن جنسیت پسته تعجب کرد و گفت بعید میدونم دکتر دریارام اشتباه کنه از طرفی پسته تو سونو دوم بزرگتره و احتمال اشتباه هر دوشون هست پس بهتره یک ماهه دیگه یه سونو دیگه بدیم.اون برام تعریف کرد که بچه هایی داشته که توی سونو دختر بودن و وقتی به دنیا اومدن پسر بودن و یا حتی بچه ای که دوقلو بوده  توی سونو اما موقع تولد یکی بوده و توصیح داد هر اتفاقی ممکنه بیفته!قرار شد یه مدت صبر کنیم و بعد یه سونو دیگه بدم و تا اون موقع روی جنسیت بچه هیچ برنامه ریزی نکنیم و از من خواست تا اون موقع با توجه به روحیم هیچی برای پسته نخرم و کمتر بهش وابسته باشم!
الان دو روز از این اتفاقات میگذره و اعتراف میکنم تازه یه کم تونستم با شرایط جدید کنار بیام.امروز رفتم تو کلاسای یوگای بارداری ثبت نام کردم و ازپنج شنبه باید شروع کنم ،بابایی رفته و دیگه من و پسته باید تنهایی از پس خودمون بر بیایم امروز که رفته بودم بیرون توی ترافیک اومده بود تو بدترین جای ممکن وایساده بود طوری که نمیتونستم نفس بکشم،اونم مثل من از ترافیک خوشش نمیاد و اینا فکر کنم نشانه اعتراضش بو د:)منم برگشتنی براش گوجه سبز و طالبی خریدم تا از دلش در بیاد:))

۳ نظر:

  1. ای جونم تو یه ماه هم دختردار شدی هم پسر دار. کمتر پیش میاد این تجربه رو داشته باشن :))))
    جای بابایی خالی نباشه، کی بر می گرده؟
    هندونه هم که می خوری بچه تو مایع غرق می شه :)))
    پسته ناز دار دفعه دیگه خوشگل وایستا که تو فیلم معلوم بشی، وگرنه باید لباس هایی رو بپوشی که به جنسیت تو نمی خوره. از ما گفتن بود، من یه پسر عمه دارم اسمش سجاد هست چون پسر خوبی نبود تو سونوگرافی خوشگل واینستاده بود، تا چهار ماه پیرهن های گل گلی و چین چینی می پوشید. :)))
    بعدشم پسته جون باور کن توت فرنگی از گوجه سبز خوشمزه تره.
    :))))

    پاسخحذف