۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه

روزای آخر!

12 روز دیگه مونده تا روزی که دکتر واسه عمل وقت داده .این روزای آخر خیلی سخت میگذره نمیتونم راحت تکون بخورم ، غذا که میخورم نفسم میگیره تازه بعدش معدم ترش میکنه !همه اینا یه طرف این که باید هواسم به حرکتای پسته باشه یه طرف دیگه،این شیطونم که روزا کلن خوابه و از ساعت 8 شروع میکنه ورجه وورجه .گاهی روزا اینقدر نگران میشم هی شیرینی میخورم دراز میکشم یه کوچولو تکون میخوره ، اما امان از شب !فکر کنم اسکیت میره دیگه:) گاهی از حرکتاش دلم درد میگیره، اینقدر سریع تکون میخوره نمیشه لمسش کنی .
هر روز ساکشو چک میکنم چیزی کم نذاشته باشم براش !با این که بیمارستان گفت همه چیز هست اینجا ولی من دلم طاقت نمیاره ، همش نگران اون پتو صورتیه و اون لباس گل گلیه ام که اگه یه دفعه پسر شد بابایی حتما ببره عوضشون کنه!دیروز بابایی گفت بیا بریم سونو، ولی راستش اصلادلم نمیخواد خوب بچم میخواد سورپرایز کنه چه اصراری داریم ما! الانم که میگه حالا که دیگه رشدش کامله با خانم دکتر صحبت کنیم وقت عملو یه هفته بندازه جلو!دیگه طاقت نداره، هر چند خودم بدتر از اونم اما بزار بچم یه کم بزرگتر بشه تو شکمم جاش امن تره از طرفی ما رمضونم تموم بشه بهتره.
یعنی این فسقلی چه شکلیه ?سفیده ?سبزه است?لاغره یا شایدم گرد?این روزا بیشتر از این ا ه به جنسیتش فکر کنم نگران سلامتیشم، همش میترسم نکنه فلان چیز. خوردم بچم طوریش شده یا هوا آلوده بود رفتم بیرون مریض شده باشه!خیلی استرس دراه این فکرا ، دلم میخواد بیهوشیه عملم موضعی باشه تا لحظه تولدشو ببینم اون گریه اولشو یا اون اولین نگاهشو!انتظار شیرینیه ولی خیلی سخته!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر