۱۳۹۱ اسفند ۹, چهارشنبه

انتظار!

بعد از روزی که از پیش دکتر اومدم سعی کردم خودمو سرگرم کنم والکی نشینم واسه خودم خبالیافی کنم و به چیزای خوب فکر کنم,اعتراف میکنم که روزای اول فکر میکردم پستمو از دست دادم وشوک عجیبی بهم وارد شده بود, همش تو این سایتا و کتابای مختلف دنبال مطلب در مورد غربالگریه سه ماهه اول میگشتم ,گاهی بعضیاشونو چندین بار میخوندم و اصلا جسارت نداشتم راجع به این موضوع با کسی صحبت کنم وفقط با بابایی اونم خیلی کم حرف زدم.
این چند وقته با همه رفتم خریدِ عید, یعنی روزی سه چهار ساعت فقط راه میرم دیگه کم کم بزرگیه شکمم داره اذیت میکنه و وقتایی که هوا سرده انگار پسته برا خودش گرما جمع میکنه اون تو و شکمم ورم میکنه ,اما خوب کلا راه رفتنو دوست دارم و آرومم میکنه .
یه چند روزی هم هست که اومدم خونه مامانِ بابایی و اینجا با بچه ها هر روز عصر میریم پیاده روی ,مامان بزرگ کلی لباس واسه پسته خریده و اصلا به حرف ما که بزارین جنسیت این پسته کوچولو معلوم بشه گوش نمیکنه و هر روزم این لباسارو میاره وکلی قربون صدقشون میره,دیروز قول داد دیگه هیچی نخره بعد امروز میگه :اعظم این مغازه سر فرعی 10یه لباسای خوشگلی آورده!و طبعا من:)
خلاصه مشکل دیگمونم اینه که اینجا فکر میکنن من همش باید دهنم بجنبه وهر چیم که بیرون ببینم دلم میخواد و منم که دکتر بهم گفته باید مواظب وزنم باشم این وسط گیر کردم و فقط به زندگی لبخند میزنم:)
دیروز با یکی از دوستام که تازه نی نی آورده صحبت کردم و گفت این چک دوباره برای خیلیا پیش میاد و اصلا نگران نباش و گفت که سونو سه بعدیم هیچ ضرری نداره و فقط خیالت رو از هر جهت راحت میکنه,حرفاش خیلی آرومم کرد و حالا باید تا 22 صبر کنم
شبا گاهی حدودای ساعت 5 بیدار میشم و بیخواب میشم بعد میشینم با پسته کلی حرف میزنم, از آرزوهام میگم براش و کلی باهاش درد و دل میکنم ,گاهی حس میکنم نشسته روبروم و دستش رو زده زیر چونش و با اون چشای خوشگلش داره نگام میکنه و به حرفام گوش میده ,خیلی حس قشنگیه اون ساعتای صبح که همه جا سکوته!

۱ نظر:

  1. ای جان قربونتون برم من:)
    منم با پسته نازنینمون هر شب تا کلی وقت از اینده اش میگم و هی با هم لبخند میزنیم به زندگیمون:)

    پاسخحذف